یکی از دوستامو خیلی هواشو داشتم چون فکر میکردم
خیلی مهربانو بی ریاست یک روز سر کلاس باهاش
یک شوخی کوچیک کردم اونم دلش معلوم نبود از کجا پربود
شاید شوهرش یا دوستاش نمیدونم ولی به هر حال یهو جولوی تمام بچه ها
بهم گفت سعید هر کس یک ظرفیتی داره ها.
منو میبینی داشتم میترکیدم هیچی نگفتم
فقط رفتم یک دور تو دانشگاه زدمو دوباره برگشتم سر کلاس.....
وبه این نتیجه رسیدم که از یک آدم ساده ساده ترم وچقدر ساده گول خوردم
ببخشید سرتونو در آوردمو باید میگفتم تو دلم مونده بود
نظرات شما عزیزان:
|